[ و او را از خیر پرسیدند فرمود : ] خیر آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود ، بلکه خیر آن است که دانشت فراوان گردد و بردبارى‏ات بزرگمقدار ، و بر مردمان سرافرازى کنى به پرستش پروردگار . پس اگر کارى نیک کردى خدا را سپاس گویى و اگر گناه ورزیدى از او آمرزش جویى ، و در دنیا خیرى نبود جز دو کس را : یکى آن که گناهانى ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید ، و دیگرى آن که در کارهاى نیکو شتابید . [نهج البلاغه]
دخترک
 
بود و نبود

  یکی بود  تنهای تنها زیر یه درخت تو باغ دلتنگی نشسته بود خسته و دلزده از روزگار

 

می گفت اخه قربونت برم خدا چی می شد من تو تنهایی هام تنها نبودم چی می شد

 

یکی می اومد دستمو می گرفت یا نه یکی بود تا من دستشو می گرفتم یا نه اصلا

 

جفتمون دسته همو می گرفتیم همینطور باخودش فکر می کرد و با خداش صحبت می کرد

 

می گفت می دونم که تو تنهایی ها هم تنها نیستم چون تو هستی اما  اما نه می دونم می تونی دستمو بگیری

 

ولی من که هیچی خدا بی خیال همین که خودت کنارمی بسه تو افکارش غرق بود که یکی اومد

 

به درخت تکیه داد  اونم خسته بود گفت سلام دلتنگ قصه ی ماهم گفت سلام حالا دیگه اون یکی که بود یکی نبود

 

هر چند که توی تنهایی هاش تنها نبود

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط اوا 86/1/23:: 10:42 عصر     |     () نظر